نوشته شده توسط :






این ماشین با شیشه های ضدگلوله به ضخامت ۳ اینچ. با بدنه ای مانند تانك با ضخامت ۸ اینچ و ضد بمب شیمیایی اینقدرها هم زشت نیست.

در جلوی ماشین دوربینهای با دید شب تعبیه شده و در عقب تفنگ و گاز اشك آور جاسازی شده است. حتی چندین واحد خون برای اوباما در این ماشین تعبیه گردیده است تا در صورت لزوم از آن استفاده شود.
باك بنزین با فوم به جای بنزین معمولی پر شده كه قابل اشتعال نباشد. با اینكه لاستیكها ضد گلوله هستند اما رینگها طوری طراحی شده اند كه حتی در صورت انفجار لاستیكها به جای لاستیك عمل كنند.





                                                      ....[{EzRaEel}]....



:: بازدید از این مطلب : 680
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 19 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :
ترکه عينک دودي ميزنه ميره از خونه بيرون بعد پسرشو ميبينه ميزنه تو گوشش . پسره ميگه بابا چرا ميزني ؟ ميگه تو اين وقت شب بيرون چي کار ميکني ؟ پسره ميگه بابا شب نيست عينکتو بردار . ترکه عينکشو بر ميداره دوباره ميزنه زير گوش پسره . پسرش
ميپرسه بابا واسه ...... چي ميزني ؟ ميگه تو از ديشب تا حالا اينجا چه کار ميکردي
**********************************
قزوينيه 7 جلد مثنوي مي نويسه
اسمشو مي گذاره خسرو و فرهاد
*************************
غضنفر از تاکسي پياده مي شه درو
محکم مي بنده مي گه پدر سگ خودتي راننده ميگه من که چيزي نگفتم ، غضنفر مي گه بعدا که مي گي
*************************
يه بار يه ترکه 2 تا خيار دستش بوده ميره بقالی ميپرسه آقا خيارشور داريد؟بقاليه ميگه بله داريم...ترکه ميگه قربون دستت اين 2 تا رو هم بشور
*************************
اسپانيايي ها ميگن : "عشق ساكت
است اما اگر حرف بزند از هر صدايي بلندتر است "ايتاليايي ها ميگن: "عشق يعني ترس از دست دادن تو !
" ايراني ها ميگن : "عشق سوء تفاهمي است بين دو احمق كه با يك ببخشيد تمام ميشود
*************************************
ترکه با يه دختره دوست ميشه. دختره ميگه من ايدزيم! ترکه ميگه عيب نداره منم تبريزي ام
************************************
به رشتيه ميگن: تو 8 سال اسير
بودي، چطور بچه 2 ساله داري؟ ميگه: من اسير بودم، خانوم كه اسير نبوده
*************************
 
زن خوب مثل دايناسور مي مونه كه نسلش
منقرض شده ولي مرد خوب مثل سيمرغ مي مونه كه از اول يه افسانه بوده
******************************************
به غضنفر میگن به زنبوری که از کندو محافظت میکنن چی میگن....؟ غضنفرمیگه: خسته نباشین

....[{EzRaEel}]....



:: بازدید از این مطلب : 748
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 19 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

اگر ثروتمند نيستي مهم نيست، بسياري از مردم ثروتمند نيستند،
اگر سالم نيستي، هستند افرادي که با معلوليت و بيماري زندگي مي کنند،
اگر زيبا نيستي برخورد درست با زشتي هم وجود دارد،
اگر جوان نيستي، همه با چهره پيري مواجه مي شوند،
اگر تحصيلات عالي نداري با کمي سواد هم مي توان زندگي کرد،
اگر مقام نداري، مشاغل مهم متعلق به معدودي انسان هاست،
اما، اگر عزت نفس نداري، پس بدان که هيچ نداري.



:: بازدید از این مطلب : 684
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 19 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

 

مرديخري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده. مساعدترا (براي كمك كردن) دست در دُم خر زده قُوَت كرد (زور زد). دُم ازجاي كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه "تاوان بده"!
مردبه قصد فرار به كوچه‌يي دويد، بن بست يافت. خود را به خانه‌يي درافگند. زني آنجا كنار حوض خانه چيزي مي‌شست و بار حمل داشت (حامله بود). از آنهياهو و آواز در بترسيد، بار بگذاشت (سِقط كرد). خانهخدا (صاحبِ خانه) نيز با صاحب خر هم آواز شد.
مردِگريزان بر بام خانه دويد. راهي نيافت، از بام به كوچه‌يي فروجست كه درآن طبيبي خانه داشت. مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايهءديوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد، چنان كه بيمار درجاي بمُرد. پدر مُرده نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست!
مَرد، همچنان گريزان، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و برزمينش افگند. پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد. او نيز نالان وخونريزان به جمع متعاقبان پيوست!
مردگريزان، به ستوه از اين همه، خود را به خانهء قاضي افگند كه "دخيلم!". مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود. چون رازشفاش ديد، چارهء رسوايي را در جانبداري از او يافت و چون از حال و حكايتاو آگاه شد، مدعيان را به درون خواند.
نخست از يهودي پرسيد .گفت: "اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است. قصاص طلب مي‌كنم.
قاضي گفت: "دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيشنيست.. بايد آنچشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند!" و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد!
جوانِ پدر مرده را پيش خواند .گفت: "اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام."
قاضي گفت: "پدرتبيمار بودهاست، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم است. حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي، چنان كه يك نيمهء جانش را بستاني!" و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود، به تأديهء سي دينار جريمهء شكايت بي‌مورد محكوم كرد!
چوننوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود، گفت: "قصاص شرعاًهنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد. حالي مي‌توان آن زن را بهحلال در فراش (عقد ازدواج)  اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبرانكند. طلاق را آماده باش!" مردك فغان برآورد و با قاضي جدال مي‌كرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد.
قاضي آواز داد: "هي! بايست كه اكنون نوبت توست!"
صاحبخر همچنانكه مي‌دود فرياد كرد: "مرا شكايتي نيست. محكم كاري را، به آوردن مرداني مي‌روم كه شهادت دهند خر مرا از كره گي دُم نبوده است. 
به نقل از "كتاب كوچه" ، گرد آورنده شادروان احمد شاملو 

                        ....[{EzRaEel}]....



:: بازدید از این مطلب : 693
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 16 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

من سرم توی کار خودم بود ...


 


بعد یه روز یه نفر رو دیدم ...

                        ....[{EzRaEel}]....



:: بازدید از این مطلب : 804
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 16 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا
دانشجویی پس از اینكه در درس منطق نمره نیاورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟ استاد جواب داد: بله حتما. در غیر اینصورت نمیتوانستم یك استاد باشم. دانشجو ادامه داد: بسیار خوب، من مایلم از شما یك سوال بپرسم ،اگر جواب صحیح دادید من نمره ام را قبول میكنم در غیر اینصورت از شما میخواهم به من نمره كامل این درس را بدهید.
استاد قبول كرد و دانشجو پرسید: آن چیست كه قانونی است ولی منطقی نیست، منطقی است ولی قانونی نیست و نه قانونی است و نه منطقی؟ استاد پس از تاملی طولانی نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره كامل درس را به آن دانشجو بدهد.
بعد از مدتی استاد با بهترین شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسید. و شاگردش بلافاصله جواب داد: قربان شما 63 سال دارید و با یك خانم 35 ساله ازدواج كردید كه البته قانونی است ولی منطقی نیست. همسر شما یك معشوقه 25 ساله دارد كه منطقی است ولی قانونی نیست.واین حقیقت كه شما به معشوقه همسرتان نمره كامل دادید در صورتیكه باید آن درس را رد میشد نه قانونی است و نه منطقی!

 



:: بازدید از این مطلب : 683
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا
یك هفته پس از خلقت آدم:
چون حوا بدون پدر و مادر بود آدم اصلا مشكلی نداشت و چای داغ را روی خودش نریخت.


پانصد سال پس از خلقت آدم:
با یه دونه دامن از اون چینی خال پلنگی ها میری توی غار طرف.بلند داد می زنی:هاكومبازانومبا(یعنی من موقع زنمه)
بعد میری توی غار پدر و مادر دختره. با دامن چین چینی جلوت نشسته اند و می گن:از خودت غار داری؟دایناسور آخرین مدل داری؟بلدی كروكدیل شكار كنی؟خدمت جنگ علیه قبیله ادم خوارها رو انجام دادی؟بعد عروس خانم كه اون هم از این دامنای چین چینی پوشیده با ظرفی كه از جمجمه سر بچه دایناسور ساخته شده برات چای میاره و تو می ریزی روی خودت.


دو هزار و پانصد سال بعد از اختراع آدم:
انسان تازه كشاورزی را آموخته.وقتی داری توی مزرعه به عنوان شخم زدن زمین عمل می كنی با دیدن یه دختر متوجه میشی كه باید ازدواج كنی.برای همین با مقدار زیادی گندم به مزرعه پدر دختره میری .اونجا از تو می پرسند:جز خوت كه اومدی خواستگاری چند تا خر دیگه داری؟چند متر زمین داری؟چند تا خوشه گندم برداشت می كنی؟ آیا خدمت در لشگر پادشاه رو به انجام رسانده ای؟
بعد عروس خانم با كوزه چای وارد میشه و شما هم واسه اینكه نشون بدی خیلی هول شدید تمام كوزه رو روی سرتون خالی می كنید.


40 سال قبل:
شما پس از اتمام خدمت مقدس سربازی به این نتیجه می رسید كه باید ازدواج كنید و از مادرتان می خواهید كه دختری را برایتان انتخاب كند.در اینجا اصلا نیازی نیست كه شما دختر را بشناسید چون پس از ازدواج به اندازه كافی فرصت برای شناخت وجود دارد.در ضمن سنت چای ریزون كماكان پا بر جاست.


هم اكنون:
به دلیل پیشرفت تكنولوژی در حال حاضر شما به آخرین نسخه یاهو مسنجر احتیاج دارید.البته از'ام اس ان' یا 'آی سی كیو'هم می توانید استفاده كنید ولی انها آیكنهای لازم برای خواستگاری را دارا نمی باشند . پس از نصب یاهو مسنجر به یك روم شلوغ رفته هر اسمی كه به نظرتان زیباست 'اد' می كنید و با استفاده از آیكنهای مربوطه خواستگاری را انجام می دهید . البته یاهو قول داده كه نسخه جدید دارای امكانات ازدواج و زندگی مشترك نیز باشد


:: بازدید از این مطلب : 724
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

قانون صف:

اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.

 

قانون تلفن:

اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود. 

 

قانون تعمیر:

 

بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.

قانون کارگاه:

اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.

قانون معذوریت:

 

اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.

قانون حمام:

 

وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.

قانون روبرو شدن:

 

احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد. 

 

قانون نتیجه:

 

وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد. 

 

قانون بیومکانیک:

 

نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد. 

 

قانون تئاتر:

 

کسانی که صندلی آنها از راه‌روها دورتر است دیرتر می‌آیند. 

 

قانون قهوه:

 

قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس‌تان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.



:: بازدید از این مطلب : 659
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

ك زن چیزی جز شوهرش نمی خواهد ولی وقتی كه به او رسید همه چیز میخواهد.

- زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ كنند ولی به یكدیگر می

گویند تا در حفظ آن شریك باشند. فئودور داستایوسكی 

- زنها مثل ماهی هستند.بدست آوردن آنها آسان و نگهداشتن آنها مشكل است. ولتر 

- زن اگر موافق باشد رحمت الهی است والا بلای آسمانی. روشنی 

- اختلاف زن و مرد در این است كه مردان همیشه آینده را می نگرنند و زنان گذشته را بخاطر می آورند.

- زن مخلوقی است كه عمیق تر میبیند و مرد مخلوقی است كه دورتر را میبیند.عالم برای مرد یك قلب است و قلب برای زن عالمی است. گرابه 

- زنهایی كه سر پیری مقدس و مؤمن میشوند چیزی را به خدا تقدیم می كنند كه از بخشیدن آن به شیطان شرم دارند.
- زبان زن به منزله شمشیر اوست.همیشه آن را بكار میبرند تا زنگ نزند
- چنین است طبیعت زن: دوستت ندارد تا دوستش داری و چو دوستش نداری دوستت دارد. میگوئل بوفلر 

- شاهراه موفقیت پر است از زنهایی كه شوهران خویش را به پیش میبرند. توماس دوار 

- زنها پنجاه برابر بیشتر به ازدواج اهمیت میدهند تا به منصب وزارت.
- زن گردنبند است.دقت كن چه چیزی را به گردن میآویزی. امام جعفر صاذق
- مردان آفریننده كارهای بزرگند و زنان بوجود آورنده مردان. رومن رولان 

- دو چیز را دوست دارم و نمیخواهم آنی از آن منفك شوم.زن و عطر را. حضرت محمد (ص)

- زنها هرگز نمیگویند ترا دوست دارم ولی وقتی از تو پرسیدند مرا دوست داری بدان كه درون آنها جای گرفتهای. رو شفوكو 

- من زنی را كه از خانه برای شكایت از شوهرش بیرون میآید دشمن دارم حضرت محمد (ص)

- آسیاب و ساعت و زن همیشه نیازمند تعمیر هستند. پروربس 

- نه گفتن زن به معنی پاسخ منفی نیست. اس - پی - سیدنی 

- زنان امیال خود را بهتر از مردان پنهان می كنند.اما مردان بهتر از زنان امیال خود را كنترل می كنند. ریچارد استل 

- به قول قدیمی ها : زن بلاست ولی هیچ خونه ای بی بلا نباشه



:: بازدید از این مطلب : 706
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

تذکر : خانم ها نخوانند!


یک) نمی توانند! خب نمی توانند،بله واقعاً نمی توانند در کاری مربوط بهشان نیست دخالت نکنند. اگر الان یک تصویر ماهواره ای از تمام کامپیوترهای در سراسردنیا داشته باشیم، خیل عظیم زنان کنجکاو را می بینیم که نفس زنان خود را رسانده اند پشت مانیتورهایشان و در حال خواندن این مطلب هستند. خانم عزیز! وقتی می گوییم خانمها نخوانند، دلیل دارد...باشد عیبی ندارد، اگر جنبه اش را داری، بخوان.

دو) زود بهشان بر می خورد ولی ادعا می کنند: نه من اوکی ام!اگر خانم هستید و هنوز دست از خواندن نکشیده اید، از دوستتان بخواهید یک آینه روبروی صورتتان بگیرند(چون الان موس در یک دستتان است و طبق قاعده نمی توانید دو کار را با هم انجام دهید) و ببینید چرا هنوز هیچی نشده زیر چشم هایتان گود افتاده است و صورتتان دارد کم کم قرمز می شود. از دوستتان بخواهید درجه قرمزی شما را در تمام مراحل این مطلب ثبت کند.

سه)به هر حال هر موجودی نقطه ضعف هایی دارد. زن ها نمی توانند زبانشان را به آرنجشان برسانند.آخی.
...

 

چهارم) سعی می کنند همیشه ثابت کنند همه کاری را می توانند انجام دهند، لطفاً از دوستتان که آینه را نگه داشته است، بخواهید این حرکت مضحک شمارا نادیده بگیرد.نه خانی آمده نه خانی خودش را کشته زبانش را بزند به آرنجش. خب قبول کنید دیگر.

پنج)سریع در برابر حقایق موضع می گیرند. در مخیله ام هزاران انگشت اشاره متعلق به دخترانی را می بینم که هنوز به شماره هفت نرسیده ام، به سمت آیکون compose mail رفته است تا یک نامه جدی و پرخاشگرانه بنویسند و هر چه از دهانشان در آمد نثار نویسنده مذکر این ستون کنند.

 


شش) در کمال تعجب وقتی زیادی بهشان چرت و پرت می گویی خوشحال می شوند!...الان با بند قبلی نود در صد آنهایی که موضع گرفته بودند لبخندی به لبشان آمده...بله درستش هم همین است، بخندید تا دنیا به شما بخندد.

هفت)* لطفاً به پاورقی نگاه نکنید. حرف های مردانه ای نوشته شده که خیلی مودبانه نیست.

هشت) اگر چهل سال دیگر با نوه تان رفتید اسکیت فروشی و یکهو نوه تان دوستش را دید و این اصوات را شنیدید: شلام.. می سی عسیسم...آآآششششقتم... قلبونت بوسبوس. معذب نباشید،آنها دارند یک احولپرسی ساده می کنند، و نیک است بدانید مادربزرگهای نسل نوه ی شما تاثیرگذارترین عامل به خاک و خون کشیده زبان شیرین فارسی بوده اند. (تازه همین که این را هم به صورت پینگیلیش نمی گوید، جای شکرش باقیست)

نه) یک عده ماهیگیری دوست دارند، یک عده آشپزی دوست دارند، یک عده همسرشان را دوست دارند، یک عده کتاب های علمی-تخیلی دوست دارند...اما هنوز دانشمندان در عجبند که چه حکایتی است خانم ها اینقدر به «کمپین» ها عشق می ورزند؟ کمپین حمایت از ملوک خانم، کمپین دفاع از گربه های ماده که سرزا رفته اند.جمعیت حمایت از مردان بی سر. جمعیت بی سرپرست کردن زنان و...

ده) از کل مکاتب ایدئولوژیک، فلسفی ،هنری،و غیره....یک فمینسیم است که همه شان تاریخچه و خاستگاه و سروصداهایش را از برند. و از کل ریاضیات و مبحث معادلات یک برابری زنان را یاد گرفته اند که هر چه می شود می کوبند در سر این مردهای بدبخت. اما همچنان این نسل مظلوم مردان است که باید آشغال ها را دم در بگذارد و دستگیره سیفون را تعمیر کند، آقایان! به احترام مظلومیت خودمان، یک دقیقه سکوت می کنیم و سراغ بند بعدی نمی رویم...
ده و نیم) یعنی واقعاً یک دقیقه هم نمی توانند...!

یازده)یک ادعاهایی می کنند یک وقت هایی که آدم چیز می شود...بزرگترین آشپز زن بوده،اولین تربیت کننده خرس قطبی زن بوده، تنها آدمی که توانسته چهل و دو ساعت خودش را از میل پرده حمام آویزان نگه دارد زن بوده.اولین کسی که سابون را به درخت اوکالیپتوس پیوند زده، زن بوده. آفرین بر جماعت به استلاح :همیشه در صحنه زنان! .ولی معدل این ترم شما چند شده است؟!

دوازده)همیشه کمین کرده اند یک سوتی از جنس همیشه مظلوم مذکر بگیرند! باشد! ما بی سواد،شما ماری کوری! ما نمی دانیم سابون با صاد است.
اصتلاح که دیگر هیچی!

سیزده) خب آقایان عزیز! نفس عمیقی بکشید چون در این شماره خودمان تنهاییم. نه که خرافاتی باشند ها....نع! فقط فالگیره پریروزگفته بود :هر چی سیزده داشت دس بهش نزن که سرت هوو می آد. احتیاطم که شرط عقله.

چهارده) به هر حال همه ی اینها جای خود. اما در پایان باید بگویم من همیشه برای قشر بانوان تاسف ویژه ای خورده ام،و روزی صدهزار بار خداراشکر می کنم از زمره آنها نیستم؛ چون خودمانیم به نظرم یکی از سخت ترین کارهای جهان است، تحمل کردن این مردها.

پانزده)در ضمن اسم نویسنده این سطور مستعار نیست و هر گونه تشابه با شخصیت های حقیقی و حقوقی، اتفاقی است....خب چیزه... اصلاً غلط کردم! همین راه می خواستید بشنوید؟

پاورقی-----------------------------------------------------

*اونایی که باید بفهمن، خودشون فهمیدن!



:: بازدید از این مطلب : 557
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 14 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

آیا می دانستید فقط یک نفر از یک میلیارد نفر بیش از ۱۱۶ سال عمر می کند؟

آیا می دانستید هر آمریکایی به طور میانگین ۲ کارت اعتباری دارد؟

آیا می دانستید قلب انسان می تواند خون را ۱۰ متر به بیرون پرتاب کند؟

آیا می دانستید متداول ترین نام در دنیا محمد است؟

آیا می دانستید ستاره دریایی مغز ندارد؟

 ....[{EzRaEel}]....



:: بازدید از این مطلب : 692
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 12 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

دوستی داشتم لرستانی                   یار دیرینه ی دبستانی

دیدمش بعد سالیان دراز                     همرهش چار زن همه طناز

مات و مبهوت گشتم از حالش              كه لری آهوان به دنبالش

گفتمش: چهار زن ؟ خدا بركت !           تو چگونه كنی ز جا حركت

گفت : این كار ماجرا دارد                    هر یكی حكمتی جدا دارد

اولی را كه هست خوشگل و ناز          من گرفتم ز خطه ی شیراز

تا كه شب ها قرینه ام باشد               سر او روی سینه ام باشد

بهر اوقات روزهایم نیز                        زن گرفتم ز خطه ی تبریز

چون زن ترك، خوش بر و بازوست         خانه دار و نظیف و كد بانوست

دست پختش كه محشر كبراست         بهتر از آن، سلیقه اش غوغاست

     ظرف یك سال بسته ام بارم                چون زنی هم ز اصفهان دارم

كشد از ماست تار مویی                    را یادمان داده صرفه جو یی

را دركم و بیش اوستاد ست                 او متخصص در اقتصاد است

او بس كه در اقتصاد پا دارد                  بی گمان فوق دكترا دارد

زن چارم كه ختم آنان است                 شیری از خطه ی لرستان است

گفتمش با وجود آن سه هلو                زن چارم بر ای چیست؟ بگو

گفت گهگاه بنده گشتم اگر                 عصبانی ز همسران دگر

آن زمان جا ی آن سه تا، بی شك          این یكی را كشم به زیر كتك

 

  ....[{EzRaEel}]....



:: بازدید از این مطلب : 701
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 12 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

 

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش
راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند
در زندان بود . پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم ......
 
بقيه تو ادامه مطلب.......
 
 
                                   ....[{EzRaEel}]....

 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 834
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 9 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

عصر شکار: 20 کيلو گوشت دايناسور، 40 کيلو گوشت اژدها.
نتيجه: دايناسورها منقرض شدند
عصر کشاورزي: 24 دست تبر سنگي، 24 دست تيغه و داس جنگي.
نتيجه: افزايش قتل به دليل دم دست بودن داس براي خانوم ها
عصر فلز: 70 ورقه مسي، 50 تا خنجر مفرغي و سرگرز آهني.
نتيجه: افزايش شکستگي سر مردان به دليل تماس با گرز آهني
عصر بخار: 30 هزارتومان و بخار کردن آب حوض خانه عروس خانوم
نتيجه: کمبود آب و جيره بندي شدن آب
عصر صنعت: 1 ميليون پول، 14 سکه طلا، يک اتومبيل و هرچي که با ص شروع ميشد
نتيجه: بنا به درخواست آقايان توليد ژيان آغاز شد
عصر کامپيوتر: هم وزن عروس خانم سکه طلا!!!
نتيجه: هرچي عروس خانوم مانکن تر باشد بهتر است
نتيجه گيري کلي: بابا بگو نميخوايم زن بهت بديم ديگه... اين کارها يعني چي؟؟
عامل اصلي انقراض دايناسور ها==> عروس ها
عامل اصلي کشته شدن مردها==> عروس ها
عامل اصلي ناقص شدن مردها==> عروس ها
عامل اصلي کمبود آب در تابستان ها==> عروس ها
عامل اصلي افزايش ماشين هاي فرسوده در سطح شهر==> عروس ها
عامل اصلي افزايش چاقي و افزايش بيماري ها==> عروس ها



:: موضوعات مرتبط: داستانهای جالب , فلسفی , مناسبتی , جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 898
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 8 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

 

یکی از بزرگترین فواید طرح تحول اقتصادی، تحولی است که در امور خیر انجام خواهد داد و به احتمال خیلی زیاد منجر به کاهش آمار طلاق در کشور می شود، همانطور که می دانید یکی از معضلات موجود در بحث ازدواج، گفتن دروغ در مراسم خواستگاری از زبان خانواده ی داماد یا عروس در مورد وضعیت اقتصادی شان می باشد، اما با طرح خوشه بندی افراد جامعه دیگر هیچ کس نمی تواند در مراسم خواستگاری آمار و اطلاعات غلط به طرف مقابل بدهد، با توجه به دقیق بودن محاسبات مربوط به خوشه بندی و نرفتن مو لای درزش، پیشنهاد می شود از این پس در مراسم های خواستگاری خانواده ی داماد و عروس کد ملی شان را در میان دیدگان همه به 300000 پیامک کنند و اگر هر دو خانواده در یک خوشه بودند به این وصلت تن دهند؛

البته پیش بینی می شود از این پس هنگامی که در خبابان های شهر قدم می زنیم مشاهده کنیم که یک عدد جوان ِکت و شلواری با لگد از یک خانه به بیرون پرت می شود و سپس یک دسته گل با سرش اصابت می کند و بعد صدای فریادی می آید که:«برو با هم خوشه ای ات وصلت کن! من دختر به خوشه یکی ها نمی دم!»

به هر حال قدیمی ها یک چیزی می دانستند که گفته اند:«کارمند با کارمند، مدیر با مدیر!، کند هم خوشه با هم خوشه وصلت!!»

همچنین پیش بینی می شود در آینده شاهد تهیه و اکران فیلمفارسی هایی بدین مضمون خواهیم شد که یک پسر خوشه اولی عاشق یک دختر خوشه سومی می شود و پدر دختر با ازدواج آنها مخالفت می کند و سپس آنها از خانه متواری می شوند و بعد در پنج دقیقه انتهایی فیلم یکهو و بدون هیچ دلیلی هر دوی آنها دچار تحولات درونی شده  و متوجه می شوند که نباید از خانه فرار می کردند و ازدواج آنها کار درستی نیست، در نتیجه به خانه بر می گردند و از پدر و مادرشان می خواهند که آنان را ببخشند، سپس دختر با یک هم خوشه ای خود و پسر هم با یک هم خوشه ای خود ازدواج می کند تا علاوه بر تکمیل شدن پیام اخلاقی، فیلم انتهایی هپی اند همراه با آهنگ های دیمبَل دیمبُل(!) داشته باشد!



:: بازدید از این مطلب : 782
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 8 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

 

او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشكيل داده بودند.
روزى باهم نشسته بودند و گپ مى زدند.
در حين صحبتهاشان گفتند: چرا ما هميشه با فقرا و آدمهايى معمولى سر و كار داريم و قوت لا يموت آنها را از چنگشان بيرون مى آوريم ، بيايد اين بار خود را به خزانه سلطان بزنيم كه تا آخر عمر برايمان بس باشد.

البته دسترسى به خزانه سلطان هم كار آسانى نبود. آنها تمامى راهها و احتمالات ممكن را بررسى كردند، اين كار مدتى فكر و ذكر آنها را مشغول كرده بود، تا سرانجام بهترين راه ممكن را پيدا كردند و خود را به خزانه رسانيدند.

خزانه مملو از پول و جواهرات قيمتى و ... بود.
 

بقيه ادامه مطلب.....



:: بازدید از این مطلب : 675
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 8 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

 

از آنجا که بزرگترین کتابخانه های ملی و تاریخی و علمی ایران (گندی شاپور -کسروی) توسط تازیان (اعراب) به آتش کشیده شد و هزاران کتاب ایرانی به گفته مورخ و جامع شناس بزرگ عرب (ابن خلدون) نابود شد و به دریا ریخته شدند و بسیاری از بزرگان این سرزمین گمنام ماندند و اثری از آنان یافت نشد ولی با همه فراز و نشیب های یورش اسکندر گجستک و یورش تازی بدوی هنوز نام شیرزنان بزرگی از سرزمین مقدس ایران برای ما به جای مانده است که گوشه ای از نام و جنگاوریهایشان را در اینجا از نظر خواهید گذراند.


ماندانا

ماندان یا ماندانا در لغت به معنی شاه بوی عنبر سیاه، دختر آژی دهاک آخرین پادشاه ماد که همسر کمبوجیه پدر کوروش شد و از این وصلت کوروش متولد گردید. او در تربیت و نیز انتقال قدرت به کوروش سهم بسیار موثری داشت. ماندان اولین مدرسه جمعی که در آن برگزیدگانی از پسران بودند بنیان مینهد که خود شخصا به دانش آموزان این مدرسه درس حقوق و قانون را می آموخت و به کوروش می آموخت که باید پایه و اساس ظلم و بیدادی را ویران نماید و در هر حال یار و همیار زیردستان باشد. در این مدرسه فنون سوارکاری و تیراندازی و نبرد نیز آموزش داده میشد.



:: بازدید از این مطلب : 773
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 8 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا
دائما به شوهرتان بگوييد : ولي خودمونيم ها ، تو بيريخت ترين خواستگارم بودي !
 

 

 

غذاي شور و سوخته جلوي شوهرتان بگذاريد و قبل از اينکه به غذا لب بزند بگوييد : اينقدر بدم مياد از مردايي که از غذاي زنشون ايراد مي گيرن !
 

 

 

هروقت شوهرتان براي شما دسته گل خريد ، بگوييد : اِ ، باغچه همسايه چه گلهاي قشنگي داره ! چرا کنديشون ؟!
 

 

 

هر وقت شوهرتان براي شما حرفاي عشقولانه زد ، به طرز فجيعي از ته حلق بگوييد : هوووووووووووووووووق !
 

 

 

هر وقت مادر شوهرتان منزل شما دعوت بود ...................
ادامش ادامه مطلبه

 



:: موضوعات مرتبط: داستانهای جالب , جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 981
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 8 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

هدفهاي آموزشي: کلاسهاي آمادگي دايم براي خانمها تا  عضوي از بدنشان به نام مغز  را  فعال کنن  { البته اگر این عضو در خانمها به مقدار کمی یافت شود.}

برنامه:
 4 واحد اجباري   برای خانمها
چگونه بیاموزیم که مسائل خصوصی منزل مربوط به خود و شوهرمان است و اصلاً ربطی به مادر
و خواهر و دختر خاله مان و ..... ندارد . ( بنا به نیاز حد اکثر 350 ساعت منقسم بر 80 واحد )
شوهر من پدر و برادر من نیست. ( قابل توجه دختر لوسای باباجون!!!) ( 220 ساعت بدون غیبت سر کلاس  )
3.سختی های در آوردن پول توسط شوهرم.( کتاب جهت مراجعه و تحقیق : پول مفتی در نمیاد نویسنده : یک مرد ) ( 520 ساعت تئوری 5520 ساعت عملی )
{ یه جوک میگه : یه پسره به باباش میگه بابا جات خالی یه شعبده باز بود که یه کبوترو تبدیل به اسکناس 1000 تومنی کرد   پدر: این که چیزی نیست بابا جون مامانت صبحی 100.000 تومن و امروز تبدیل به لوازم آرایشی و لباس کرد}
4. فهم اینکه سریالهای عاشقانه تلوزیون همه یه جوری احمقانست. ( نرگس ، ترانه مادری و .... همه به یه جا ختم میشه و آدم عاقل وقتشو واسه اونا حروم نمیکنه ) 120( ساعت تفکری)
5 و 6. شوهر من راننده آژانس من نیست . ( 20 واحد 1 ساعته )
  واحد 2 : زندگي مشترک
جلسات شوهر من با دوستاش جلسات مهمی میتونه باشه نه جلسات یللی تللی . ( ساعت بنا به صلاحدید استاد )
ترک اعتیاد به کلاس گذاشتن با گوشی موبایل جدیدشون (که .............
ادامش ادامه مطلبه


:: موضوعات مرتبط: داستان , جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 889
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : 8 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

 پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی  و گرسنگی شد. او فقط یک سکه نا قابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد تصمیم گرفت از خانه بعدی تقاضای غذا کند .
با این حال وقتی دختر جوان زیبایی در را برویش گشود دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست

 

بقيه تو ادامه مطلب......



:: بازدید از این مطلب : 623
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 7 اسفند 1388 | نظرات ()